در این کتاب چهار نمایشنامه ی تلویزیونی از بکت آمده که هر چهار را خود، بلافاصله یا با فاصله ی زمانی یکی دو سال، کارگردانی کرده است. «چهار» (1980، اجرا 1981)، «سه نوازی شبخ» (1975، اجرا 1977)، «... مگر ابرهای...» (1976، اجرا 1979) و «شب رویاها» (1982، اجرا 1982) بخش هایی از زبانی هستند که ژیل دولوز، فیلسوف پرآوازه ی معاصر فرانسوی، آن را در مقاله ی بسیار مهم «فرسودگی» - که حدود یک دوم متن کتاب حاضر را به خود اختصاص داده - «زبان تصویر و فضاها» می نامد، زبانی که «می تواند کلمات و صداها را در تصویرها گرد هم آورد، البته بنا بر یک ترکیب ویژه... این زبان در رمان متولد می شود و با عبور از میان تئاتر، راز تدوینش را در تلویزیون می یابد، صدایی از پیش ضبط شده برای تصویری که هر بار در حال شکل گیری است. در این جا است که ویژگی اثر ادبی تلویزیونی به وجود می آید...