صدها سال پیش معمارها شهر امبر را ساختند و برای بقای بشر آن را پر از تمام چیزهایی کردند که موردنیاز بود. این ایده عملی شد... ولی حالا در انبارهای شهر غذا تقریبا به پایان رسیده، محصولات کشاورزی فاسد شده و این تباهی درحال پخش شدن در شهر است. و بدتر از همه ی اینها به پایان رسیدن موجودی لامپ ها است. ممکن است شهر امبر به زودی غرق در تاریکی شود. ولی وقتی دو نوجوان به نام های لینا و دون تکه پاره های یک نوشته ی قدیمی را کشف می کنند برایشان سوال می شود که آیا راهی برای خروج از شهر امبر وجود دارد؟ آیا آنها می توانند آن نوشته ی قدیمی را رمزگشایی کرده و برای همه آینده ای جدید بسازند؟ آیا مردم شهر امبر به حرف آنها گوش خواهند داد؟