مدرنیته و دیگری آن در دفاع از دیدگاهی نوشته شده که معتقد است سنت را اصولا نمی توان در مقابل مدرنیته نهاد، چراکه مدرنیته ی غربی خود سنتی است نو که از تجدّد سنت کهن سر برآورده است، فرآیندی که در بسیاری از فرهنگ های غیرغربی یا اصولا آغاز نشده است و یا به سرانجام خود نرسیده است. از این رو، کتاب می کوشد تا «پروژه ی تجدّد سنّت» و به تبع آن «تنوع مدرنیته ها» را در برابر «پروژه ی ناتمام مدرنیته» هابرماس و به تبع آن ادعای او مبنی بر همه شمولی مدرنیته ی تک صدا قرار دهد و نشان دهد که امروزه، در وضعیت پساپست مدرن، همه شمولی دچار تردیدی جدی شده است و این تردید فلسفی نه تنها شامل سوبژکتیویته به مثابه ستون فلسفی مدرنیته، بلکه حتی شامل انسانی ترین نتایج آن هم شده است. از این رو، ضرورت دارد که «دیگری» مدرنیته غربی خود را از حاشیه به متن بکشاند و در جهت به رسمیت شناختن خویش، پروژه ی تجدّد سنت خود را با رویکردی نوین از سر گیرد.