مسئله ی محوری کتاب «از هرمنوتیک به سیاست رهایی بخش (گفت وگو با دیتر میسگلد)» پرسش از نقش رهایی بخش فلسفه در جهان معاصر بوده است. میسگلد معتقد است «هیچ فلسفه ای در وضعیتی نیست که به ما بگوید که هستیم، اما ما در وضعیتی هستیم که بدانیم چه چیزی باید ساخته شود». او تأکید می کند که از طریق خود فلسفه و نوعی رویکرد متافلسفی به این نتیجه رسیده که فلسفه نقش تعیین کننده ی خود را برای در انداختن طرحی جدید برای جهانی انسانی تر از دست داده است. با این همه، او انکار نمی کند که «فلسفه می تواند با انحصارطلبی قدرت سیاسی سر ناسازگاری داشته باشد و این همان نقشی است که در مواقع مختلف بر عهده داشته است. ولی هیچ چیزی در ذات فلسفه آن را به داشتن مواضع نقادانه برنمی انگیزد و منتقد بودن ذاتی فلسفه نیست». این استدلال ها از این حیث تأمل برانگیزند که چهار پرسش مهم درباره ی فلسفه را بار دیگر به میدان آورند: فلسفه چیست؟؛چرا باید فلسفه ورزی کرد؟؛ چگونه باید فلسفه ورزی کرد؟؛ و آیا فلسفه به پایان رسیده است؟