نمایش نامه حاضر براساس داستانی تاریخی شکل گرفته است. راوی داستان "مارتین پیر "است که در جوانی مشاور و مترجم "فرانسیسکو پیزارو "در کشف "پرو "بوده است". پیزارو "فرمانده گردان اعزامی به پرو، به قصد به دست آوردن طلا به آن سرزمین سفر کرده است. بومیان سرزمین پرو، "اتاهوالپا "را پسر خورشید دانسته، او را می پرستند. سربازان "پیزارو "در جنگی "اتاهوالپا "را دستگیر می کنند. در پی آن، "اتاهوالپا "قول می دهد در ازای آزادی اش، اتاقی پر از طلا به آنها بدهد، با این همه، پس از ادای این قول، "والورد "کشیش اعزامی این گروه به بهانه این که "اتاهوالپا "کفر ورزیده و معتقد است که پس از مرگ، خورشید او را زنده می گرداند، به مرگ محکوم می کند. سرانجام، در این نمایش، حکومت بومیان سقوط می کند و از طرفی حکومت اسپانیا که غرق نعمت و طلا گردیده، رو به اضمحلال می گذارد.