"کولی کنار آتش" رمانی است تحسین شده به قلم "منیرو روانی پور"، که داستان یک زن کولی به نام "آینه" را روایت می کند. "آینه" که پایش را آن سوی مرزهای سنت قبلیه اش گذاشته و با مردی نویسنده ارتباط برقرار می کند، با خشم قبیله اش رو به رو می شود اما با وجود تمام شکنجه ها و بلاهایی که بر سرش می آورند، حاضر نمی شود بگوید با چه کسی بوده است. در نتیجه قبیله او را طرد می کند و او را که نیمه جان است همانجا رها می کند. پدرش که توان سرپیچی از قوانین قافله شان را ندارد، تنها کاری که می تواند بکند باقی گذاشتن کوزه ای پول برای "آینه" است. "آینه" با بهبود زخم هایش تصمیم می گیرد نزد مرد نویسنده بازگردد اما متوجه می شود که او مهمانی نوروزی بوده و حالا از شهر رفته است. "آینه" مدتی را به سرگردانی سپری می کند تا دست سرنوشت او را به شیراز و زنی سوخته می رساند. زن سوخته قربانی دیگری از تعصبات پوسیده است و زمانی که خودداری کرد تا گیسوان بلندش را به عنوان نذر بچینند، سزای سرکشی اش سوختن در آتش تعصب بود. دو زن در کنار هم کار می کنند تا زندگی بگذرانند اما این پایان سرگردانی های "آینه" نیست. او باز هم با زنان دیگری آشنا می شود و به جاهای دیگری می رود و در این میان، مبارزات سیاسی و فضاهای مبارزه ای نیز در کشور وجود دارد که در پس زمینه ی داستان پیش می رود. "منیرو روانی پور" در "کولی کنار آتش" ماجراهای زیادی را پیرامون فقر فرهنگی جامعه و ظلم هایی که در حق زنان صورت گرفته به همراه اعتراضاتی که علیه تبعیض و بی عدالتی انجام می گرفت، در زمینه ای از مبارزات سیاسی و دانشجویی آن دوره به تصویر کشیده است.