"شبی در چهارراه" به قلم "ژرژ سیمنون" داستان یک دانمارکی به نام "کارل اندرسن" است که با آن میزان ثروت می توانست هواپیمای شخصی خود را داشته باشد، اما کشور خود را ترک کرده و به دنبال یک زندگی آرام در فرانسه است. او و خواهرش "الس" یک ماه را در پاریس گذراندند و سپس یک خانه ی روستایی را در منطقه ای به نام چهارراه سه بیوه اجاره کردند. به مدت سه سال، آن ها گوشه نشینی اختیار کردند و کارل تنها برای تهیه ی مواد غذایی و بیرون بردن الگوهای اثاث و لوازم داخلی که خودش طراحی کرده بود، از خانه خارج می شد. وقتی ماشین قراضه ی کارل در گاراژ همسایه ظاهر می شود، انزوای آن ها نیز به پایان می رسد. وقتی پلیس برای تحقیق حاضر می شود، اتومبیل همسایه را در گاراژ اندرسن می بیند - با مردی مرده پشت فرمان! کارل اندرسن قسم می خورد که مرد مرده - تاجر الماس آنتورپ به نام ایزاک گلدبرگ - را قبلا ندیده بود. اما هم او و هم الس به سمت پاریس راه افتاده بودند و کارل قبول می کند که جفت آن ها وحشت زده شده بودند و با کشف جسد فرار کردند. بازرس ارشد مگره و گروهبان معتمدش لوکاس، اندرسن را به مدت 17 ساعت مستقیم مورد بازجویی قرار می دهند، اما داستانی که این مرد تعریف می کند، هرگز تغییر نمی کند. آیا ممکن است حرف های او حقیقت داشته باشد؟ "شبی در چهارراه" اثر "ژرژ سیمنون" با مجموعه ای عجیب از شخصیت ها همراه است: یک بوکسور بد اخلاق که حالا مکانیک شده است، یک نماینده ی بیمه ی مطنطن با حس حق به جانب بودن بیش از اندازه، همسر زیرک و فضولش و همچنین خود اندرسن ها. "ژرژ سیمنون" یکبار دیگر هوادارانش را سربلند کرده است!