خواب گزار ولایت هرات به جواهر، پدر عایشه که همیشه کابوس های هراس آوری میبیند، میگوید: برای آن که تنها دخترش در امان باشد باید او را به عقد مردی در آورد که صاحب منصب باشد و دارای مال و مکنت بسیار. از سویی محمد، کشاورز زاده ی فقیری که برای کسب معرفت دینی از روستا به هرات آمده است، به دلیل استعداد فراوان در مدت کوتاهی از طلبگی به مرتبه ی روحانیت می رسد. ملا محمد طبق معمول در اغاز یکی از روزهای پاییزی به زیارت مقبره ی عبدالرحمن جامی میرود تا دلی صاف کند که عایشه را میبیند. محمد و عایشه دلباخته ی هم میشوند، اما جواهر هرگز به این وصلت رضا نیست. آخر خواب گزار گفته بود که...