هرمنوتیک، گامی دربرابرجزمیتاندیشی: سدهٔ بیستم، باتمام دستاوردهای علمی و فرهنگی، جنگهای ویرانگر، جزماندیشیهای هراسانگیز و انگارههایی که محتوم و قطعی مینمودند به پایان رسید و هزارهٔ سوم و سدهٔ بیست و یکم، با نقد عقل مدرن و رواج نسبیت باورها آغاز شده است. این سده، بیگمان، جلوهگاه رنگین کمان صداها خواهد بود و در آن، بازنگری در رازهای جهان هستی، کثرتگرایی، شالودهشکنی و تاویل مفاهیم، بنیان نظری فرهنگ جهانی خواهد شد. در این میان، رویکردی مانند هرمنوتیک، در حقیقت گامی است به سوی ستیز در برابر جزمیت اندیشیهای گذشته و بازتاب نسبیت گراییهای دوران معاصر. از این روست که مباحثی مانند چند گانگی معنایی، عدم قطعیت معنا و مرکزیتزدایی که در پی، به آنها خواهم پرداخت، از جمله هستههای اصلی رویکرد هرمنوتیک به شمار آید، به ویژه که پرسشهای هرمنوتیکی، در بنیانهای خود از فلسفه سرچشمه میگیرد و هر پرسشی که در ذهن آدمی از حقیقتجویی مایه میگیرد، بیگمان با مطلقگرایی به ستیز برمیخیزد.