کتاب چرا از اوانس نپرسیدند، رمانی نوشته ی آگاتا کریستی است که اولین بار در سال 1934 به چاپ رسید. بابی جونز مشغول بازی گلف است که به شکلی اتفاقی توپ را به لبه ی پرتگاهی سنگی می اندازد. توپ گم می شود اما بابی روی سنگ های زیر پرتگاه، بدن آسیب دیده ی مردی را پیدا می کند که در حال مرگ است. مرد آسیب دیده چشمانش را باز می کند و با آخرین نفسی که در سینه دارد، می گوید: «چرا از اوانس نپرسیدند؟» بابی که از شنیدن این جمله و به طور کلی دیدن این صحنه شوکه شده، به همراه دوست سرزنده و پرانرژی خود، فرانکی، تصمیم می گیرد تا هر طور که شده از اسرار پشت پرده ی این معمای عجیب پرده بردارد؛ تصمیمی که هم خودش و هم فرانکی را با خطرات و چالش هایی مرگبار مواجه خواهد کرد.