دالان بهشت داستانی عاشقانه است که ازبان مهناز روایت می شود. مهناز در خانواده ای نسبتا مرفه ای بزرگ شده است و وضع مالی مناسبی دارد. زمانی که تنها 17 سال دارد از طرف محمد پسر همسایه شان، به او اظهار عشق می شود. می پذیرد و با او ازدواج می کند. در ابتدا همه چیز آرام و شاعرانه و عاشقانه است همانطور که باید می بود اما... نویسند در انتخاب شخصیت اول تلاش کرده است از کلیشها فاصله بگیرد و شخصیت را در بافتی قرار دهد که وی را در آینده به سمت نوعی اصلاح نگاه و نگرش پیش ببرد، مهناز نه فقیر است و نه اجباری در ازدواجش بوده است. کتاب حول ازدواج در سن کم و کم تجربگی و خامی نشات گرفته از آن، شکل می گیرد. هرچند نویسنده و شخصیت هردو از یک جنس اند اما به نظر می رسد که اندیشه های مردسالارانه را به خوبی برای خود دونی کرده اند. چرا کم عملا مهناز عامل مشکلات شناخه می شود و او خود نیز باید راه چاره شان را بیابد. نوعی خودکاوی نیاز است تا مهناز را سربراه کند و اشتباهاتش را برایش معلوم کند.