مغز و دنیای درون روایتی است که مشتاقانه منتظر یک انقلاب مهم است. حالات ذهنی مانند آگاهی، عاطفه و رویا زمانی به قلمرو فلسفه، روانکاوی و علوم انسانی محدود می شد. اکنون این موضوعات در مرکز آزمایشگاههای علوم اعصاب پیشرو در سراسر جهان قرار دارند. این تغییر، انفجاری از بینش های جدید را در مورد قوانین طبیعی حاکم بر زندگی درونی ما ایجاد کرده است. نوشته شده توسط دو پیشگام در این زمینه، کتاب مغز و دنیای درون، ما را از طریق اکتشافات جدید هیجان انگیز راهنمایی می کند و نشان می دهد که چگونه مفاهیم روان پویشی قدیمی در چارچوبی علمی برای درک تجربه ذهنی ساخته می شوند. اینطور نیست که ذهن به نوروبیولوژی تقلیل یابد. در عوض، به لطف نوروبیولوژی، ما آزادیم که به قدرت ذهن باور داشته باشیم. علوم اعصاب به زودی قادر خواهند بود با افلاطون، دکارت، جیمز، فروید و لاکان در مورد ارتباطات مرموز بین احساسات، تجربه، اراده، عقل و خلاقیت بحث کنند. در بخشی از کتاب آمده است: " پیامی که توصیف این پزشک قرن نوزدهمی دارد، هنوز وضوح خود را حفظ کرده است. در نتیجه ی آسیب مغزی، گیج دیگر گیج نبود. نتیجه ی گریزناپذیر این سانحه آن است که شخصیت گیج - همان هویت وی - به ترتیبی با آن چند سانتی متر مکعب بافتی رابطه دارد که در سانحه دچار آسیب شده بود. امروزه ما از طریق مشاهده ی موارد مشابه بی شماری می دانیم که آسیب به این ناحیه موجب ایجاد تغییراتی می شود که بسیار به مورد گیج شبیه هستند. تفاوت های چندی نیز که گاه دیده می شوند بیش از همه به شخصیت قبل از سانحه ی قربانیان وابسته اند، ولی این بیماران به شکلی شاخص دمدمی و بی ادب می شوند و اهمیت کمی برای دیگران قایل هستند، به توصیه ی دیگران زمانی که با هوس ها و تمایلات شان برخورد می کند توجهی ندارند و..."