یکی از وظایف اساسی فلسفه آن است که از فلسفه های دیگر انتقاد کند و این کار را نه تنها به دلیل آنکه به سود حقیقت است برعهده گیرد -هرچند این مهمترین هدفش باشد- بلکه به این دلیل نیز انجام دهد که فیلسوفان چه بخواهند و چه نخواهند، اندیشه های فلسفی در زندگی اجتماعی و اخلاقی و سیاسی نفوذ و تاثیر دارد. یکی از خصوصیات زندگی روزگار ما آن است که فیلسوفانی که سخت پای بند دقت و حقیقت بوده اند به چگونگی این نفوذ و تاثیر، کمترین توجه را داشته اند. حال آنکه فیلسوفانی که بسیار مشتاق اند تا آنچه می گویند به مسائل اجتماعی مربوط باشد اغلب بی دقت و سهل انگارند و بدین سبب راهنمایانی غیرقابل اعتماد برای یافتن حقیقت بوده اند.