عاشقانه ی فرید عمیقا انسانی، غیر پدر سالارانه و تساوی جویانه است. زن در شعرهای عاشقانه اش، گاه مهربان، اما همواره کنش گر، گاه عصبی، گاه زیباترین موجود زمینی و گاه تحمل ناپذیر است. یعنی همانی ست که هست، نه اسطوره است همانند آن چه در شعرهای آراگون، نرودا، گوته و حتی احمد شاملوست، نه بی نام و اثیری همانند اغلب معشوقه های کلاسیک و حتی بسیاری از معشوقه های مدرن شعر فارسی و ادبیات کلاسیک سایر سرزمین ها، فرید نه از غیر همجنس عفریته می سازد. نه اسطوره ی مهرورزی. او از این جهت شاید بسیار وامدار نیچه در برداشت از مفاهیم گوناگون باشد. نگاه عمیقا انسانی و غیر سیاه و سفیدش، او را وا می دارد که به وجود انسانی افراد بپردازد نه ملهم از پیش داوری ها و عفده هایی باشد که به بهانه های ستکی که بر زنان رفته، از شاعران می خواهد به جبران خطای تاریخ گذشتگان یکسر زنورانه شوند و با هرچه نشان واقعی تفاوت های مردانه دارد... .