"اجاق سرد آنجلا" کتابی است به قلم "فرانک مک کورت" که براساس خاطرات وی نوشته شده است. داستان با به دنیا آمدن "فرانک مک کورت" جوان در آمریکا آغاز می شود و ادامه می یابد. پدرش دستمزد خانواده را در میخانه ها حیف و میل می کند و به زودی خانواده به ایرلند باز می گردند. در حالی که پدرش بی هدف از یک شغل به شغل دیگر و از یک میخانه به میخانه ی دیگر می رود ، فرانک و خانواده اش از زاغه ای به زاغه ی دیگر نقل مکان می کنند. همه جا برای فرانک پر از مصیبت است: مدرسه ، خانه ، آب و هوا ، شرایط ناخوشایند لیمریک و یک جمعیت به شدت متدین. فرانک که به اجبار زندگی، زودتر از آنچه باید مرد شد، در تلاش است تا با کار کردن به مادرش که چه مشغول کمک گرفتن از دولت است و چه گدایی، کمک کند، در حالی که پدرش در صنایع جنگی انگلستان مشغول کار و مصرف مشروبات الکلی است. فرانک فقط یک آرزو دارد و آن این است که به آمریکا برگردد ، جایی که "همه، ستاره ی سینمایی هستند". "اجاق سرد آنجلا" نه تنها به دلیل واقعی بودن ، بلکه به دلیل برجسته کردن شرایط ویرانگری که میلیون ها نفر با آن روبرو هستند (و متاسفانه ادامه دارد) بسیار شگفت آور است. قدرت عظیم "فرانک مک کورت" در روایت کتاب، به دلیل روایت آن از دریچه ی نگاه خود جوانتر اوست نه روایت به وسیله ی یک بزرگسال در مورد آنچه که در جوانی دیده و انجام داده است. فرانک جوان از طریق غرایز بقا و فقط به این دلیل که در آن زمان درست به نظر می رسید (مثلا برای خوردن غذا سرقت می کند در حالی که به خودش قول می دهد بعدا همه آن را پس دهد) چنین مسیری را انتخاب می کند.