نکراسوف در دهه 1950 پاریس اتفاق می افتد. این زندگی روزنامه نگاری بدبخت به نام سیبیلوت را نشان می دهد که در روزنامه راست گرای فرانسه ، Soir á Paris فعالیت می کند. کار او بیشتر نوشتن تبلیغات ضد کمونیستی است. نقطه عطف اصلی زندگی او زمانی است که نمی تواند ایده خوبی بیاورد و رئیس او ، ژول پالوتین ، به او می گوید که اگر هیچ خبری پیدا نکند او را اخراج می کند. با این حال ، در طول دوران بیکاری و افسردگی او ، ژرژ دو والرا ، یک کلاهبردار تحت تعقیب بین المللی ، به خانه او می آید. استعداد اصلی دی والرا این است که با استفاده از سخنان خود تقریبا همه اطرافیانش را مجذوب کند. دی والرا به سیبیلوت گفت ، او داستانی دارد که می تواند شغل روزنامه نگار را نجات دهد اما تنها در صورت اینکه سیبیلوت او را به پلیس معرفی نکند، داستان را برای او بازگو می کند. پس از آن ما می توانیم نحوه تبدیل شدن ژرژ دو والرا به نیکیتا نکراسوف - وزیر فرار شوروی - و چند و چون زندگی او را در سطح قهرمان ملی فرانسه ببینیم. در نکراسوف خواننده می تواند موضوعات مختلفی را در فلسفه ژان پل سارتر مشاهده کند. مسئله هویت در حالی که ژرژ با خودش می جنگد تا تصمیم بگیرد کدام هویت قویتر است (نکراسوف یا ژرژ) یکی از عناصر اصلی است. با این حال ، مسئله قدرت و ساختار سلسله مراتبی آن نیز به چالش کشیده می شود.