ما همراه هانری بشو در این رفت و برگشت های پایان ناپذیر در جادۀ کمربندی به سختی درد می کشیم. دوش به دوش او از مقابله با زشتی های حومۀ پاریس، از مقابله با راه آهن های در هم گره خورده و به هم تابیده و تعویض مداوم وسیله های نقلیۀ عمومی و ایستگاه های اتوبوس به خود رها شده، از پا درمی آییم. مثل همیشه در آثار هانری بشو، جزئیات جریانات روزمرۀ زندگی به اسطوره شناسی جهان مدرن مبدل می شود. در واقع در این رفت و برگشت های پایان ناپذیر در جادۀ کمربندی یک استعاره از خط سیر آشفتۀ خودمان به سوی خودشناسی و پیشرفت تدریجی به سمت آگاهی می بینیم. او در نوشته هایش هم روانکاو است و هم نویسنده و در داستان هایی که نقل می کند این دو مقوله را درهم آمیخته است. چنانچه خودش می گوید: «در زندگی من روانکاوی به شدت به نوشته هایم گره خورده است.» نوشتن و آنالیز کردن او را رها نمی کنند، «هریک از آنها راه را بر دیگری گشود و هردو در ادامه به تحول و تکامل رسیدند.» آثار این نویسندۀ مشهور القا شده از روانکاوی و اسطوره شناسی یونانی است. چیزی که برای او بیشتر اهمیت دارد زندگی درونی و کلماتی است که بین افراد رد و بدل می شود و یا نمی شود. بخش عظیمی از ساختاردرونی آثار او را گفت وگوی بین زنده ها و مرده ها و بازی قیافه و ظاهر تشکیل می دهد.