استفاده از کلمات و عبارت هایی ناب و بکر در گفتگوی شخصیت ها و وصف حال آن ها، مخاطب را به راحتی به حال وهوای کتاب می اندازد و او را سر ذوق می آورد. مثل همیشه در این اشعار شاملو هم رد پای احساساتی مانند عشق، امید و بردباری دیده می شود. در مقابل درست در همان لحظه ای که غرق روشنایی دنیا می شویم، ناگهان سایه ی سنگین و سیاه مرگ و تباهی از گوشه و کنار پیدا می شود، سرکی به شعرهایش می کشد و می رود، اینجاست که باز هم نور به قلمروی شعر شاملو برمی گردد و زندگی از نو آغاز می شود و این راز ماندگاری آثار این شاعر است: چرخه ی مداوم سیاهی و روشنایی. در واقع شاملو همان قدر که از اوضاع اجتماعی و سیاسی دوران و وضعیت زندگی مردم رنج می برد، از هستی شناور در دنیا سرمست می شود و امیدی تازه می گیرد. و این شاید حکایت زندگی خیلی از انسان ها در تمام دنیا باشد. شاملو استاد ساختارشکنی و خلق مضامین تازه است. شعرهای او ناب و بکر است. همه چیز در شعرش معنای تازه ای پیدا می کند. او طوری به زندگی نگاه می کند که حتی در ساده ترین و معمولی ترین چیزهای آن هم شگفتی و معجزه می بیند. او اهمیتی به ظاهر و بلندی و کوتاهی شعرش نمی دهد. کلمه برای او بستری است برای انتقال عمیق ترین مفاهیمی که در ذهن و قلبش در جریان است. شعر «میلاد» یک شعر طولانی با بندهای بلند است و شعر «کوه ها» تنها دو خط کوتاه است. و این در حالی است که در شعر «شبانه»ی سوم در انتهای همین کتاب، هر خط فقط یک کلمه دارد. حتی ساختار نوشتاری و رسم الخط شاملو هم در این شعر بدیع و بکر است. شاملو چنان به زبان فارسی تسلط دارد که با جسارت تمام می تواند امکانات این زبان را به خدمت خود درآورد. او هر کلمه را هر طوری که بخواهد می نویسد، یا با کنار هم گذاشتن کلمات جدید، معانی تازه ای خلق می کند و مخاطب را شگفت زده می کند.