دقیقا درست نوشته ی یوستین گاردر نویسنده ی نوروژی است که در ایران بیشتر او را با آثاری چون دنیای سوفی، راز فال ورق و دختر پرتقالی می شناسند. در رمان دقیقا درست، آلبرت از پزشک و معشوق سابق خود تشخیص بدی دریافت کرد. در حالی که همسرش ایرین در یک کنگره است ، او به تنهایی به یک کابین در یک دریاچه جنگلی رانده می شود: آیا باید قبل از اینکه بیماری کشنده این کار را انجام دهد ، خودش زندگی خودش را تمام کند؟ او برای اینکه با خودش کنار بیاید ، در کتابی در کلبه می نویسد. او می گوید که چگونه با ایرین آشنا شد و چگونه آنها خانه رویایی شان را خریداری کردند. همان خانه ای که وقتی عشاق جوانی بودند همیشه دوست داشتند آن را داشته باشند.او می نویسد که چگونه ازدواج او شروع به نابود شدن کرد ، چه نقشی پسر و نوه اش برای او بازی می کنند و شور و شوق او برای اخترفیزیک . این برای او یک شب طولانی خواهد بود تا اینکه ناگهان قایق بی پناهی روی دریاچه شناور می شود و غریبه ای ظاهر می شود... دقیقا درست از زبان شخصیت اصلی آن یعنی آلبرت روایت می شود: هیچ انسانی همچون جزیره نیست. هر انسانی در تمامیت خویش جزئی از یک قاره است. قسمتی از بخش اصلی آن. برای اولین بار که آیرین را در ساختمان خوابگاه دانشگاه کنار دستگاه قهوه ساز دیدم، زبانم بند آمد. اینکه چه اتفاقی افتاد! پاسخی برایش ندارم، فقط می دانم که چیزی بین ما جرقه زد. چیزی که «دقیقا درست» بود.