احساسات و اعمال به شدت مسری هستند. وقتی می بینیم کسی می خندد ، گریه می کند ، انزجار نشان می دهد یا احساس درد می کند ، به تعبیری ، ما هم همزمان این احساسات درونمان برانگیخته می شود. وقتی کسی را در مضیقه می بینیم ، در یک آن ما هم در پریشانی مشترک سهیم خواهیم بود. وقتی می بینیم که یک بازیگر ، نوازنده یا ورزشکار عالی در اوج توانایی های خود عمل می کند ، می توان احساس کرد که گویا ما هم چیزی از آنچه را که آنها تجربه می کنند ، تجربه می کنیم. با این وجود اخیرا ، با کشف "نورون های آینه ای" ، مشخص شده است که چگونه این اشتراک قدرتمند تجربه در مغز انسان تحقق می یابد. کتاب «آینه ها در مغز» ، برای اولین بار ، یک مرور کلی سیستماتیک از نورون های آینه ای ، نوشته شده توسط مردی است که برای اولین بار آنها را کشف کرده نموده. در اوایل دهه 1990 «جیکامو ریزولاتی» و همکارانش در دانشگاه پارما کشف کردند که برخی سلول های عصبی خاصیت شگفت انگیزی دارند. آنها پی بردند که نه تنها هنگامی که سوژه ای اقدام معینی را انجام می داد ، در دیگری احساسی نسبتا مشابه بر انگیخته می شود بلکه زمانی که سوژه شخص دیگری را نیز صرفا مشاهده می کند احساسی از "این همانی" احساسات رخ خواهد داد. این نتایج تأثیر عمیقی بر علوم اعصاب شناختی داشت و منجر به پیش بینی این متخصص مغز و اعصاب در مقابل راماچاندران شد که "نورون های آینه برای روانشناسی همان کاری را انجام می دهند که DNA برای زیست شناسی انجام داد." خصوصیات غیر منتظره این سلولهای عصبی توجه دانشمندان علوم اعصاب را به خود جلب کرده است. علاوه بر انها بسیاری از جامعه شناسان ، مردم شناسان و حتی هنرمندان مجذوب نورون های آینه ای شده اند. کارگردان و نمایشنامه نویس بزرگ "پیتر بروک" اظهار داشت که نورون های آینه ای نور جدیدی را بر پیوند مرموزی ایجاد می کنند که هر بار بازیگران روی صحنه می روند و با مخاطبان خود روبرو می شوند - منظره بازیگر بزرگی که در مغز ناظر فعالیت می کند همان مناطقی است که در مجری فعال هستند - از جمله اقدامات و احساسات آنها. «آینه ها در مغز» که به سبکی کاملا قابل فهم، چیزی از هیجان این نظریه پیشگامانه را شرح می دهد. بدون تردید این آینه ها از بزرگترین کشفیات علمی در 50 سال گذشته است.