نظریه های مدیریت دوران ما بدان گرایش دارند که میان مدیریت کار و مدیریت زندگی یگانگی و هماهنگی ایجاد کنند تا فلسفه ی کلی سازمانها و راهبردهای به کار رفته در آنها موجب رشد و رضایت افراد را در جنبه های شخصی نیز فراهم آورد و مدیران و کارکنان در ابعاد غیر سازمانی زندگی نیز به خشنودی و پیشرفت دست یابند.دستیابی به این هدف،و وفق دادن توفیق فردی و توفیق سازمانی فبه نزدیکی بیشتر روانشناسی و نظری،راه حلهای خاص خود را در این زمینه ارائه می دهد و مفاهیم تازه ای چون مدیریت از راه مدخله ی با فاصله،خودتدبیری،پیوند میان نگرش غربی«خود را بشناس»با سنت شرقی«خودت باش»و مانند آن را مطرح می کند.