«هومو فابر» رمانی از مکس فریش است که اولین بار در آلمان در سال 1957 منتشر شد. اولین نسخه انگلیسی در انگلستان در سال 1959 منتشر شد. این رمان به عنوان روایت اول شخص نوشته شده است. قهرمان داستان ، والتر فابر ، یک مهندس موفق است که به نمایندگی از یونسکو در سراسر اروپا و آمریکا سفر می کند. جهان بینی او بر اساس منطق ، احتمال و فناوری با مجموعه ای از تصادفات باورنکردنی به چالش کشیده می شود ، زیرا اتفاقات سرکوب شده گذشته و تصادفی او برای تجزیه ایدئولوژی شدید منطقی و تکنیکی او جمع می شود. در طول دهه 1930 ، والتر فابر ، که در موسسه فناوری فدرال سوئیس زوریخ (ETH زوریخ) کار می کند ، با هنرجوی هنا آشنا می شود. این دو عاشق می شوند و روزی حنا فاش می کند که باردار است. فابر از او می خواهد با او ازدواج کند ، اما او مردد است. فابر پیشنهاد کاری در بغداد دریافت می کند و او آن را می پذیرد. او و حنا از هم جدا میشوند اما قبل از عزیمت ، فابر از دوست خود یواخیم می خواهد تا از حنا مراقبت کند و حنا موافقت می کند که فرزندشان را سقط کند. در بهار 1957 ، فابر وقایع سفرهای خود در آمریکا را بازگو می کند. در پرواز از نیویورک به مکزیک ، هواپیمای او به اجبار در صحرا فرود می آید. در طول اقامت بعدی او با هربرت آلمانی ملاقات می کند ، که معلوم می شود برادر یواخیم ، دوست فابر است. فابر از سال 1936 از دوست خود چیزی نشنیده بود. فابر تصمیم می گیرد با هربرت ، که در حال سفر به دیدار برادرش است ، همراه شود. پس از یک ادیسه در بیابان ، آنها به مزارع یوآخیم می رسند. اما یوآخیم خود را به دار آویخته است. ...