"ویوین بیرینگ" استاد بزرگ و مسلم ادبیات، به علت بیماری سرطان آخرین ساعات زندگی خویش را در بیمارستان سپری می کند. او که در تمام دوران زندگی، زنی مقتدر و استادی راسخ و جدی بوده؛ احساس می کند تمام عملیات پزشکی بر روی بدن وی نوعی تحقیر و خرد کردن اوست. ویوین در این آخرین دقایق زندگی نیز سعی دارد اقتدار و جایگاه خویش را به خود و اطرافیانش یادآوری کند و تمام مدت را با یادآوری بحث های کلاس درس و صحبت هایش با دانشجویان می گذراند. دستیار پزشک معالج، بیرینگ، زمانی از دانشجویان وی محسوب می شده و به همین دلیل احترام خاصی برای استاد خویش قایل است. با این وجود او سعی دارد برای اثبات نظریات پزشکی خود در خصوص معالجه ی این نوع از سرطان از بدن ویوین بیرینگ استفاده کند. زن در حال مرگ به صراحت خواسته تا پس از ایست قلبی به وی شوک و تنفس مصنوعی داده نشود و این در پرونده اش ثبت شده است، اما زمانی که وی دچار ایست می شود، دستیار پزشک که نمی تواند آروزها و مطالعات خویش را بی نتیجه ببیند سعی می کند با خبر کردن گروه پزشکی، ویوین را دوباره به زندگی بازگرداند. این عمل وی با مخالفت و ممانعت پرستار مواجه شده و دکتر، ناکام برجا می ماند. این نمایش نامه را می توان با 9 بازیگر اجرا کرد و تغییر صحنه در آن با ترسیم خطی افقی است. در فاصله ی تغییر صحنه ها، تداوم نمایش قطع نمی شود.