خبرهای بد، ناگهان زندگی و محیط زندگی دختر کوچولو را تحت تأثیر قرار می دهد و دخترک به دنبال راه هایی می گردد که به دیگران کمک کند. در کلاس درس، معلمش به او می گوید حتی وقتی دنیا پر از خبرهای بد می شود، همیشه آدم هایی هستند که سعی می کنند با کارهای کوچک و بزرگ، دنیا را بهتر بکنند. دخترک، تصمیم می گیرد با کمک های بزرگ، تغییرات بزرگ ایجاد کند، مثلا یک نمایش خیلی خنده دار اجرا کند که همه از خنده روده بر شوند. ولی انگار بزرگ ترها حوصله ی خندیدن ندارند و خنده هایشان خیلی کوتاه و غمگین است. برای همین حس می کند خیلی کوچک تر از آن است که بتواند تغییرات بزرگی ایجاد کند. اما شاید راه های بهتری هم باشد؟ شما چی فکر می کنید؟