به سبد افزوده شد

مشاهده سبد خرید

ساعت بی عقربه Clock Without Hands

ناشر: بیدگل

نویسنده: کارسن مک کالرز

مترجم: حانیه پدرام

گروه بندی: ادبیات داستانی

موجودنیست!
  • قطع: پالتویی
  • نوع جلد: شومیز
  • تعداد صفحه: 429
  • شابک: 9786227554472
  • نوبت چاپ: 1
  • سال چاپ : 1400
  • کد محصول: 23109
  • بازدید: 601 بار
  • تاریخ آپدیت: ۱۱ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۰۷:۱۶

معرفی ساعت بی عقربه

رمانی «بی عیب و نقص» درباره روابط نژادی و مسئولیت‌پذیری که در جنوب دوران حقوق مدنی اتفاق می‌افتد، توسط نویسنده «قلب شکارچی تنهاست» (ماهنامه آتلانتیک). در یک شهر کوچک جورجیا، داروساز مالون که مبتلا به سرطان خون است، تنها یک سال عمر می کند - و یک عمر پشیمانی در طول سال ها و فرصت های هدر رفته دارد. در همین حال، قاضی کلن، که هنوز از خودکشی پسرش به خود می پیچد، به دنبال معنا در گذشته و قضاوت در زمان حال می گردد. نوه کلن، جستر، در پی اقدام خودخواهانه پدرش به دنبال هویت می گردد. و هر سه آن‌ها داستان‌هایشان به‌طور اجتناب‌ناپذیری به هم پیوند می‌خورد زیرا شرمن پیو، مردی سیاه‌پوست جوان با چشم‌های آبی، که به دنبال کشف حقیقت در مورد والدینش است، به محله‌ای سفیدپوست نقل مکان می‌کند و در نتیجه تعادل شکننده شهر را به هم می‌زند. «یکی از معدود رمان‌نویسان درجه یک زمان ما»، کارسون مک‌کالر به طرز ماهرانه‌ای داستانی از زندگی و مرگ، عشق و نفرت، پیشرفت و رکود را می‌بافد، یک بررسی درخشان از تجربیات جهانی بشری که ما را به هم پیوند می‌دهد و پاره می‌کند." (Kirkus Reviews) در بخشی از کتاب آمده است: " مرگ همیشه یک شکل داشته است، ولی هر آدمی به شیوه خاص خودش می میرد. این اتفاق برای جی. تی. مالون به قدری ساده و عادی شروع شده بود که او تا مدتی پایان زندگی اش را با آغاز فصلی تازه اشتباه می گرفت. زمستان چهلمین سال زندگی اش برای شهری جنوبی به طرز خارق العاده ای سرد بود؛ روزهای یخ زده با نوری ضعیف و شبهای روشن. در اواسط ماه مارس سال ۱۹۵۳ بهار به یکباره از راه رسید و در آن روزهایی که درخت ها تازه شکوفه میزدند و مدام باد می وزید، مالون بی حال و مریض احوال شده بود. داروساز بود و تشخیص تب بهاره داده و برای خودش جگرو مکمل آهن تجویز کرده بود. با اینکه خیلی زود خسته میشد، به روال هرروزه زندگی اش ادامه می داده تا محل کارش پیاده میرفت؛ داروخانه اش یکی از اولین مغازه های خیابان اصلی شهر بود که صبح زود باز میشد و تا ساعت شش به کارش ادامه می داد."