قصه ی دلدادگی «گل»، دختر پادشاه روم و یاسمین بانوی پارسی، به «نوروز» شاهزاده ی پهلوان ایران. بیشتر عاشقانه های کهن، قصه ی مردان عاشقی است که برای وصال به دلبرشان، دست به هر کاری می زنند. چه می شود اگر یک بار هم دختری برای آزمودن مهارت های جنگی اش قصر را ترک کند، به سفر دور دنیا برود و اسیر عشق مردی شود که پیشگویی ها می گویند به دست خود او کشته خواهد شد؟ آیا فرار از سرنوشت محتوم امکان دارد؟ یک بار خواجوی کرمانی در قرن هشتم، افسانه ی عامیانه ی گل و نوروز را به نظم کشید و حالا شهروز بیدآبادی مقدم بار دیگر قصه ی این دو دلداده را به شکل داستانی امروزی و با نثری شیوا و دلنشین بازآفریده است