این پژوهش تطبیقی، تلاشی است در جهت کشف علل بقای کاپیتالیسم و زوال سوسیالیسم. تنها با یک نگرش و کاوش تطبیقی می توان نقاط ضعف و عطف هر یک از این دو نظام و راز کامیابی و ناکامی هرکدام را کشف کرد، زیرا علی رغم پیروزی انقلاب کبیر اکتبر و ظفرمندی انقلاب های شکوهمند چین و ویتنام که ثمرات شگفتی انگیز در کوتاه مدت و میان مدت به بار آورد، اقتصاد سوسیالیستی در هر سه کشور در بلندمدت با بحران و عقب رفت مواجه شد و مکانیسم های اقتصاد بازار جای اقتصادی فرمانی را اشغال کرد. این تحولّات تکان دهنده فکر ما را به خود مشغول می دارند و کنجکاوی ما را برمی انگیزند که در صدد یافتن پاسخ به تحلیل علمی دست یازیم تا ریشه های این انتقال بزرگ را دریابیم که چگونه یک نظام اقتصادی بسته و غیر رقابتی و چالش ناپذیر نیاز به گشایش با اقتصاد جهانی دارد. این پویش با توجه به تجارب حاصله، آسیب شناسی ساختار یک نظام اقتصادی و سیاسی را آماج خود قرار داده و به این نتیجه رسیده که هر ایدئولوژی یا نظام اقتصادی که نقش فرد و سرشت بشر را به عنوان یک متغیر عمده در معادله اش منظور ندارد، قوانین طبیعی حرکت را در پروسۀ تولید نادیده انگاشته است. هم چنینی هر نظامی که قدرت مطلقه را انحصارا در دست دولت متمرکز سازد و ابتکار فردی و مالکیت خصوصی را به هیچ بشمارد، فاقد پویایی است و دستخوش بی تفاوتی و کاهش رشد خواهد شد. نظامی بسته و بدون رقابت با نزول نرخ بهره وری و کارایی از رونق و شکوفایی در همۀ عرصه ها محروم می ماند و در تعارض با واقعیات جهانی قرار می گیرد.