کتاب «قرار نبود. . .» اثر «هما پور اصفهانی» داستان دختری به اسم ترسا را روایت می کند که دو سال پشت کنکور مانده و داستان از جایی شروع می شود که او حالا برای بار سوم منتظر جواب کنکور است. یک انتظار دلهره آمیز. ترسا که مادر خود را را از دست داده ، با پدر و مادربزگش زندگی میکند. این رد شدن های مدام در آزمون ورودی دانشگاه باعث شده است که ترسا به مهاجرت فکر کند. به کجا؟ به کانادا. جایی که او خیال می کند می تواند در آنجا به اهدافش برسد. اما پدر او با این مهاجرت به سختی مخالف است و کشمکش اصلی داستان در ستیز بین ترسا و پدرش رقم می خورد. ترسا دست بردار نست و به همراه دوستانش ترفند هایی برای راضی کردن پدرش طراحی می کند و دقیقا برای مخاطب این کشمکش و ترفند های دردسر زایی که به ذهن ترسا و دوستانش می رسد نقطه جذاب ماجرا را تشکیل می دهد. به گفته «گیتی صفرزاده» قرار نبود روایت روان و بی تپقی دارد و با آنکه همه ی مشخصه های نمونه های داستان های عامه پسند قبل خودش از داستان عاشقانه تا فضاهای شوخ و شنگ و حتی به کار بردن شعر و ترانه در جای جای اثر را در خود دارد اما آینه ی خوبی برای دیدن و شناختن نسل جدید جامعه و آرزوها و دنیاهایشان است.