دورنمات نویسنده ای فیلسوف مسلک است. از این رو به همۀ رمان هایش -حتی اگر جنایی باشند- شمه ای از جامعه شناسی می دهد؛ از این دست رمان های اوست: قول و قاضی و جلادش. ولی رمان حاضر، بیشتر یک تمثیل طنزآمیز است؛ لطیفۀ کارمندی خرده پا که در پی خوشبختی خود می گردد، البته به حق. اما چون سالم و ساده لوح است، این ساده لوحی می رود که کار دست اش بدهد. نقد اجتماعی دورنمات هیچ تعارف و ترحمی نمی شناسد، با این حال شادابی را از این رمان نمی گیرد. او پس از پایان تلخ اول، پایانی دوم به آن پیوست می کند؛ بدیهی است این بار پایانی خوش، هرچند صرفا به عنوان دل خوشکنک. با وجود این، حکمت انسان دوستانۀ او پرده های این داستان را نیز از تسلی دلنشین اخلاقی بی بهره نمی گذارد.