فلسفه ی تحلیلی تقریبا صد سال قدمت دارد و اکنون نیروی غالب در فلسفه غرب است. علاقه به توسعه ی تاریخی آن در حال افزایش است، اما تاکنون هیچ تلاش مستمری برای روشن ساختن آنچه که در حال حاضر به آن رسیده است، و تفاوت آن با فلسفه ی به اصطلاح «قارهای» انجام نشده است. در این کتاب غنی و گسترده، هانس یوهان گلاک استدلال میکند که فلسفه ی تحلیلی جنبشی سست است که هم به واسطه ی پیوندهای تأثیرگذاری و هم به واسطه «شباهتهای خانوادگی» مختلف کنار هم قرار گرفته است. او موافقان و مخالفان تعاریف مختلف فلسفه ی تحلیلی را مورد توجه قرار می دهد و به مباحث روش شناختی، تاریخ نگاری و فلسفی ناشی از این تعاریف می پردازد. در نهایت، او پیامدهای فکری و فرهنگی گستردهتر شکاف بدنام بین فلسفه تحلیلی و فلسفه قارهای را بررسی میکند. کتاب او راهنمای ارزشمندی برای هر کسی است که به دنبال درک فلسفه ی تحلیلی و نحوه ی انجام گرفتن آن است. دی هاوگن در مورد کتاب فلسفه ی تحلیلی چیست نوشته است: "گلاک استدلال میکند که در حالی که هیچ ویژگی واحدی در میان همه و تنها فیلسوفان تحلیلی مشترک وجود ندارد، شبکه پیچیدهای از شباهتها - «شباهتهای خانوادگی» در عبارت ویتگنشتاین - آنها را به هم پیوند میدهد و آنها را از سایر جنبشهای فلسفی متمایز میکند... هر کسی که به فلسفه ی تحلیلی علاقه مند است می خواهد این کتاب روشنگر و ظریف نوشته شده را بخواند. به صورت خلاصه: خواندن این کتاب توصیه می شود."