اگر در یک جنگل انبوه گم شوید٬ چه می کنید؟ آن هم جنگلی پر از جانوران و حشرات مختلف و خطرناک؟ کارتر و آنا در چنین موقعیتی قرار می گیرند. آن ها برای دیدن مجسمه ای اسرارآمیز به جنگل می روند، اما راهشان را گم می کنند و چند روز در جنگلی انبوه و خطرناک سرگردان می شوند. کارتر و آنا غذا و آب ندارند و لباس گرم نپوشیده اند. عقرب کارتر را نیش می زند، میمون ها کیف وسایل اضطراری اش را می دزدند و یک مار بوآ سرراهشان قرار می گیرد. از همه بدتر آنکه در چنین جنگل هایی مدام باران های سیل آسایی می بارد که سرتاپایشان را خیس می کند. اما به محض قطع شدن باران، هوا به شدت گرم و خفه می شود. صداهایی که در جنگل می شنوند، وحشتناک است و حس می کنند پشت هر بوته و درخت جانوری به کمینشان نشسته است. آیا این دو نوجوان می توانند به سلامت از جنگل خارج شوند و دوباره نزد خانواده هایشان برگردند؟