یک طراح صحنه در حقیقت باید همه فن حریف باشد. او می تواند نقشه های فنی کار، نقاشی های روی دیوار را تهیه کند و هم چنین الگوها و طراحی نور یا همان نورپردازی را انجام دهد. او می تواند در کار معماری دخالت کند، اما معمار نیست. می تواند تصویر بکشد ، اما نقاش نیست . لباس می دوزد ، اما خیاط نیست. این استعدادها فقط ابزار کار او هستند. رسالت و کار او چیز دیگری است. او هنرمند موقعیت ها و فرصت هاست. هر نمایشی یک فرصت به حساب می آید و هر فرصت، خصوصیت، ویژگی و فضای خاص خود را دارد. این وظیفه ی طراح صحنه است که کیفیت این ویژگی ها را با هر آن چه که در دست و تحت قدرت اوست، افزایش دهد. طراح باید بیاموزد که با شفاف سازی و دقتی ویژه به فضای نمایش روح و احساس ببخشد. در حقیقت او باید در نمایش زندگی کند و در آن غرق شود.