توطیه علیه اعضای خاندان مالکینین همچنان ادامه دارد. ادیر که به هویت قاتلین پدرش پی برده، به دنبال یافتن متحدینی که او را در سرکوب این کودتا و بازگرداندن نظم به امپراتوری پدرش یاری دهند کاخ به بامداد را ترک می کند. در آغاز عده ی انگشت شماری به او اعتماد دارند، ولی هنگامی که خبر ارتباط او با الهه روشنایی در همه جا می پیچد، سیل مردم از گوشه و کنار برای پیوستن به او راهی قرارگاهش می شوند. در حالی که آهنگ رزم دو جناح داخل کشور روز به روز بلند تر شنیده می شود، قوم وحشی ساکن مرزها علیه این دشمن مشترک اتحادی با هم تشکیل می دهند. ادیر و برادرش ولین، بیگانگانی که هرکدام راه خود را رفته و سرنوشت هر یک از آنها به یکی از گروه های متخاصم گره خورده است، روز به روز بیشتر در تالابی تصمیم های نادرست خود گرفتار شده، تا جایی که خطر درگیری میان آن دو از همیشه جدی تر به نظر می رسد. در این میان کیدن، برادر دیگر آن دو و وارث حقیقی سریر سنگی، به کمک همراه اسرارآمیز خود به پایتخت گریخته و در آنجا پناه گرفته است. تصمیم هایی که آنها می گیرند می تواند امپراتوری تاریخی آنور را نجات داده و یا بر خاک بنشاند.