دنیای آثار همینگوی مشخصا خشن است و اغلب هم سبع ،دنیای جنگ است و جنایت و ریخت و پاش و میدان گاوبازی و رینگ بوکس و نخجیرگیری و ماهیگیری در دریای ژرف . نیز دنیای آثارش دنیای شکست خوردگان و ولگردان و مشت زنان حرفه ای مست و هم جنس بازان و مستان و نویسندگانی که استعدادشان را حرام کرده اند و اپراخوانانی که مستعان هرچه دستشان می آید به آنان پرتاب می کنند و گاوبازانی که خود را باخته اند . دنیای آثارش دنیای ترس و نومیدی است و این نومیدی گاهی فلسفی است ، دنیایی که آدمی نمی تواند معنایی در آن بیابد و دنیای عدم . پرسوناژ سنخی آثار همینگوی همواره زیر سایه ی تباهی قراردارد و این تباهی علاوه بر جنبه ی پیدای ملموس ،جنبه ی درونی هم دارد که همانا تباهی روحی و تباهی نفس است .