نویسنده اشاره می کند که برای نوشتن همین کتاب، با اضطراب زیادی مواجه شده است. مثلا اینکه آیا موفق می شود به موقع آن را تمام کرده و به دست ناشر برساند؟ آیا به اندازه ی کافی خوب خواهد بود؟ می دانسته چه می خواهد بگوید و آیا آنچه را که خواسته بگوید به طور روشن بیان کرده؟ از دیدگاه نویسنده این اضطراب طبیعی است. مواجه با یک وظیفه ی جدید و چالش برانگیز می تواند در همه ی ما منجر به اضطراب شود. اما اینکه چگونه با این اضطراب سازگار می شویم، آیا این اضطراب ما را از پا درآورده و افکارمان را فلج می کند یا سبب می شود چیزی جدید در ما شکوفا شود، ماهیت این اضطراب ها و عملکرد آن در تکامل شخصیت انسان مسئله ای است که در کتاب اضطراب به قلم ریکی ایمانوئل به وضوح تشریح شده است. اضطراب یک سیگنال هشداری است که معنای آن نزدیک بودن یا حضور خطر است. این سیگنال می تواند با احساسات دربرگیرنده ای همراه باشد که سبب برخاستن حس درماندگی غیر قابل کنترلی می شود. خطر می تواند از خاستگاهی درونی یا بیرونی، رو به وقوع حس شود و پاسخی آگاهانه به گروه متنوعی از خیالات قدرتمند در ذهن ناخودآگاه باشد. مطالعه ی اضطراب، ریشه ی کاوش های روان شناختی و تجزیه و تحلیل روان در موقعیت انسانی می باشد. چگونگی انجام این کاوش توسط روانکاوها از فروید گرفته تا عصر حاضر، در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. با پیروی از عقاید اصلی و نخستین فروید، ملانی کلاین، کیفیت اضطراب را به دو شاخه ی اصلی تقسیم کرده است و پس از آن ایده های ویلفرد بیون در باب درد روانی در مرکز مطالعات روانکاوانه ی عصر حاضر قرار گرفته است. مطالعات مربوط به نظریات وابستگی و علم اعصاب نیز، تنطیمات احساسی را در قلب تکامل بشری قرار می دهد.