رمان "رز سفید جنگل سیاه" به قلم "اوین دمپسی" حول محور زندگی دختری آلمانی بنام فرانکا و رابطه ی احساسی و پر شورش با سربازی آمریکایی، در کشور آلمان و در بستر جنگ جهانی دوم می گذرد. داستان در سایه های جنگ جهانی دوم آغاز می کردد،زمانی که اعتماد به غریبه ها به بزرگترین خطر تبدیل می شود. در دسامبر 1943 در سال های قبل از ظهور هیتلر ، کلبه ی تابستانی خانواده گربر پر از خنده بود. اکنون ، در حالی که توده های ضخیم برف مانند پتویی روی جنگل سیاه قرار دارد ، فرانکا گربر که مخالف هیتلر است، تنها و ناامید است. شور و شقاوت سرزمین مادری او را فرا گرفته است ، پدر و برادرش را با خود برده و او را بدون هیچ دلیلی برای زندگی رها کرده است. اما زمانی که یک خلبان بیهوش را پیدا می کند وضعیت متفاوت می شود. او یک خلبان بیهوش را که با لباس فرم لوفت وافه در برف دراز کشیده ، در حالی که چتر نجاتش در باد به احتزار در آمده ،می یابد.علی رغم این که او نشانی از رژیمی است که از آن تنفر دارد، فرانکا که نمی خواهد او بمیرد ، ،خلبان را به کلبه ی خانوادگی اش می برد و از او مراقبت می کند. اما وقتی معلوم می شود که او فردی نیست که به نظر می رسد ، فرانکا تلاش می کند تا رمز و راز هویت واقعی خلبان هواپیما را کشف کند. پیوند ضعیف میان آن ها به همان اندازه که خطرناک است ،جدایی ناپذیر می شود. آیا آن ها می توانند به یکدیگر اعتماد کافی داشته باشند تا در مأموریتی که می تواند چهره جنگ و زندگی او را برای همیشه تغییر دهد ، متحد شوند؟