این کتاب داستان دختری به نام رعنا را در خود جای داده که با گلیم گوش هفتم ملاقات می کند، گلیم گوش یکی از آن موجوداتی است که مادربزرگ قصه اش را برای رعنا تعریف کرده، او فرزند گلیم گوش ششم است و قرار است بعد از مادرش ملکه بشود اما با اتفاقی که برایش افتاده از گلیم گوش ها دور شده است. یک شب که همه ی گلیم گوش ها خواب بودند، یک ای سی چی او را دزدیده و بچه های نق نقوی خودش را پیش ملکه گلیم گوش ها گذاشته و حالا گلیم گوش هفتم بعد از فرارش از دست ای سی چی ها در آب انبار قائم شده است، آب انباری در کوشک که خانه مادربزرگ رعنا در آن جا قرار دارد. یک روز که رعنا برای بردن آب به آب انبار می رود صدایی نرم و نازک را می شنود که به او سلام می کند، اما هرچقدر اطرافش را نگاه می کند هیچ چیز نمی بیند، او با خودش فکر می کند شاید خیالاتی شده است، اما آن صدا بازهم به گوشش می رسد...