داستان «بنجامین خرگوشه» از آن جایی شروع می شود که آقا و خانم مک گرگور با درشکه از باغ شان می روند و همین، دلیلی می شود برای کنجکاوی بنجامین و رفتن به باغ آن ها. او سر راه اش به خانه عمه اش هم می رسد و پیتر را بی لباس می بیند. لباس های پیتر در باغ و به تن مترسک آقای مک گرگور است. آن دو با هم همراه می شوند اما همه چیز خوب پیش نمی رود. پیتر لباس هایش را برمی دارد و دستمالی پر پیاز برای مادرش. اما آن ها گرفتار گربه آقای مک گرگور می شوند و زیر سبدی پنج ساعت زندانی می شوند. تا این که بابای بنجامین از راه می رسد و گربه را زندانی و آن دو را آزاد می کند. البته بنجامین برای شیطنت اش ترکه ای هم می خورد.