«سریر سرخ» داستان مرگ مرموز مهمت شهو، جانشین انتصابی دیکتاتور انور هوژا در سال ۱۹۸۱ را روایت می کند که مبتنی بر گفتگوی نویسنده با تنها پسر بازمانده ی شهو است که با اندکی سورئالیسم و تصرف به رشته ی تحریر در آورده شده است. داستان حول محور قتل/خودکشی شهو می چرخد و مورد اتهام قرارگرفتن اطرافیان مقتول و انگیزه شان برای قتل. اولین متهمان پسر و دختر مقتول هستند که پدرشان چه در زمان حیات و چه پس از مرگ بر زندگی آن ها بیشترین تاثیر را داشته. سوزانا دختر مقتول مجبور شده بود دو رابطه ی عاطفی خود را برهم زند چرا که شهو گمان می کرده روابط عاطفی دخترش ممکن است امنیت موقعیت سیاسی او را تهدید کند .او و برادرش دریافته اند که پیوندهای خونی در برابر جاه طلبی و ایدئولوژی پدرشان اصلا اهمیت ندارد. هر چند که تعبیر انگیزه های شهو آ ن قدر مبهم بوده که در انتها دخترش درمی یابد که برخلاف اجبار پدرش برای قطع رابطه، درواقع او و معشوقش را در جهت خدمت رسانی به جایگاه سیاسی اش سوق می داده. در حقیقت در هر دو حالت برنامه ی سیاسی آگاممنون اهمیت داشته است. اسماعیل کاداره، نویسنده ی آلبانی تبار، در زمره نویسندگانی قرار دارد که خاستگاهشان، کشوری ست دیکتاتوری؛ و در مورد کاداره نکته ی عجیب تر این که آلبانی، کشوری است در اروپا که از حیث خفقان و ارعاب، کره شمالی دوم محسوب می شود و این روند هنوز هم ادامه دارد. کاداره که با نوشتن رمان های مشهوری سبب شده نگاه جامعه ی جهانی، بیش از پیش معطوف مشکلات و درد و رنج مردم آلبانی شود، در کتاب «سریر سرخ» به مدد اعجاز کلمات، بار دیگر دیکتاتوری و مکتب منحوس سرکوب را پیش چشم خواننده ترسیم کرده است، مکتبی که فقط در کشورهای بسته ای مانند کره شمالی و خود همین آلبانی، سر پا مانده و خروجی اش چیزی نیست جز زوال انسان و انسانیت.