آزادی و بهایی که باید برای آن پرداخت، پس زمینه ی اصلی کتاب جایی که هستم، به قلم جومپا لاهیری است. صدایی که از میان سطرهای این کتاب برمی خیزد، صدای لرزان زنی بی نام در شهری بدون اسم است که به نظر می رسد شهر رم در کشور ایتالیا باشد. این صدا، شکنندگی و ظرافتی را افشا می کند که بیش از آن چیزی است که خود زن دوست دارد به رسمیت بشناسد. صدایی که از خلوت و تنهایی سخن می گوید. یک تنهایی بی پرده و آشکار که علی الخصوص زمانی که در جمع قرار می گیرد، شروع به تیر کشیدن می کند.جمعی که اطراف این گوینده ی میانسال را گرفته است متشکل است از دوستان او، مادرش، دلدار سابق اش. او به نشخوار ذهنی اتفاقات مختلفی مشغول است که عبارت اند از حوادث کودکی اش، ارتباط ناخوشایندی که بین والدین اش برقرار بود و انتظاراتی که مادرش از او داشت و وی نتوانست آن ها را برآورده کند. در این مسیر، راوی خوانندگانش را همراه خود به مکان های متفاوتی می برد. دانشگاهی که در آن تدریس می کند، اغذیه فروشی کوچکی که در آنجا غذا می خورد، بار، استخر شنا، سوپرمارکت، خانه ی دوستش در روستا که برای تعطیلات به آنجا می روند و اتاق انتظار مطب دکتر همه و همه جاهایی است که خواننده و راوی در کنار هم در آن ها قدم می زنند. در این بین تصویرسازی هایی از آرامش ذهنی او زمانی که تنهاست و در بالکن زیر آفتاب به نوشتن مشغول است، ارائه شده و مشاهدات او درباره ی دیگران و مکاشفاتی که در ذهنش از آنچه هست و آنچه می توانست باشد شکل گرفته، از دیدگاه بیرونی توصیف می شود.