"مجنون تر از فرهاد" رمانی است از "معصومه بهارلویی" که در دو جلد به همت نشر ذهن آویز به انتشار رسیده است. این داستان بلند، خواننده را به سفری هزار و پانصد صفحه ای می برد و او را روزها با خود همراه می کند. "مجنون تر از فرهاد" بر خلاف نام های ذکر شده در عنوان که هر دو از اسطوره های عشقی مرد، در داستان های ایرانی اند، درباره ی زندگی یک دختر است. دختری به نام پری، با گذشته ای آن چنان سخت و جان فرسا، که ردش برای همیشه بر ذهن و جان او مانده و بیمارش کرده است. این دشواری و بیماری به حدی است که هربار با یادآوری گذشته، بدنش از تاب و توان تهی می شود و از حال می رود. پری محکوم است به داشتن یک حافظه ی قوی، و این حافظه، مجازاتی است که او را شکنجه می کند. از شگفتی های حافظه ی پری این است که گاه اتفاقاتی را به یاد می آورد که در نبود او رخ داده اند. او والدینش را در کودکی از دست داده؛ پدرش زمانی که او تنها دختربچه ای کوچک و پنج ساله بود، زن و فرزندانش را ترک کرد و پی عشق دیگری رفت. به رغم ثروت سرشار پدر، فرزندان او در تنگدستی و رنج ناشی از فقر روزگار می گذرانند اما این تنها سختی زندگی پری نیست. مرگ پدر فرا می رسد و این بار نوبت مادر است که ضربه ای دو چندان سهمگین تر به آن ها وارد کند. پری دختری است باهوش که اگر رنج زندگانی نبود، چه بسا توانمندتر هم می شد. او حین تحصیل، در شرکت برادرش در سمت منشی مشغول به کار می شود اما آنجا با شخصی به اسم محراب آشنا می شود. مردی خشک با شخصیت سرد که مدام بین او و پری درگیری پیش می آید. ولی چه کسی می داند که سرنوشت چه چیزی برایش در نظر گرفته؟ آیا سرنوشت پری با علاقه اش به محراب تحت تاثیر قرار می گیرد؟ "معصومه بهارلویی" در "مجنون تر از فرهاد" این مساله را آشکار می کند.