در کتاب "پسر گمشده" به قلم "کریستینا هنری" آمده است : نسخه ای از داستان من وجود دارد که همه شنیده اند و در پشت آن داستان حقیقتی وجود دارد.چگونه من از اولین پسری که توسط پیتر پن ربوده شد ،به بزرگترین دشمنش تبدیل شدم. نویسنده ی "پسر گمشده" خوانندگان را از طریق یک داستان تاریک، از پیتر پن ، که بهترین دوست خود را به دشمن خود ، "کاپیتان هوک" تبدیل می کند ، هدایت می کند. پیتر مرا به جزیره ی خود آورد زیرا هیچ قانون و هیچ بزرگسالی وجود نداشت که ما را به فکر وا دارد. او پسران را از مکان دیگری آورد تا به این سرگرمی بپیوندند ، اما ایده ی پیتر در مورد سرگرمی تیز تر از شمشیر دزدان دریایی است. چون هدف جزیره هیچ گاه صرفا تفریح و بازی نبوده است . همسایه های ما ،دزدان دریایی و هیولاها هستند و اسباب بازی های ما چاقو، ترکه، سنگ و… وسایلی که برای بازی خطرناک اند. پیتر قول داد ما تا ابد جوان و شاد خواهیم بود،پیتر دروغ می گوید. در یک جزیره پسری به نام پیتر و گروه پسران شاد گمشده اش ، برای همیشه جوان زندگی می کنند. مگر اینکه بیمار شوند یا توسط دزدان دریایی کشته شوند یا توسط تمساح خورده شوند یا این که ،به طور غیر قابل توضیح، پیر شوند. بعضی از آن ها پیر می شوند و هیچ کس نمی داند چرا. یکی از این پسران جیمی نام دارد و او اولین پسری بود که پیتر او را به جزیره آورد. جیمی سال های زیادی آنجا زندگی کرد . پیتر فکر می کند پسران قابل تعویض هستند ، که اگر کسی بمیرد یا بزرگ شود ، می تواند از مکان دیگری همبازی های جدید پیدا کند .جیمی مراقب پسران است و از آن ها مراقبت می کند. او هر کاری که پیتر انجام نمی دهد را انجام می دهد. جیمی سعی می کند آن ها را زنده نگه دارد زیرا آن ها برای او مهم هستند. وقتی پیتر پسری را که خیلی جوان است می دزدد ، جیمی پسر را زیر بال خود می گیرد؛ اما پیتر چنین چیزی را نخواهد پذیرفت ، زیرا هیچ کس، هیچ گاه ، حق ندارد جیمی را از او بگیرد.