در سوئد، اغلب خانمهای مسن که کار نمی کنند، روزها داوطلبانه به نگهداری بچه های کوچک خانواده های دیگر می پردازند و “مادر روز“ خوانده می شوند. اما اینکه در برابر آن، “بابا شب“ هم وجود داشته باشد، به عهده شماست که قضاوت کنید. جولیا به اصرار مادرش بود که پذیرفت بابای شب داشته باشد؛ چرا که مادرش پرستار بود و مجبور بود شب تا صبح در بیمارستان باشد و اینکه می ترسید جولیا را شبها تنها در خانه بگذارد. از طرف دیگر، بابای شب هم که در یک نیمه اتاق بسختی زندگی می کرد، دلش می خواست یک رختخواب داشته باشد که شبها بتواند راحت بخوابد. این گونه بود که داستان جولیا و بابای شب آغاز شد.