این پژوهش تطبیقی که درباره ی گلستان سعدی و راسلاس جانسون صورت گرفته است، به استناد شواهد موکد و مکرر در اثر جانسون با عنوان راسلاس و گلستان سعدی و شباهت های مشهود بین این دو اثر از نظر ساختاری بوده است. این شباهت ها پژوهشگر را بر آن داشت تا به تحقیق در مورد دو فرضیه ی اصلی بپردازد: ابتدا این که ساموئل جانسون، نویسنده و منتقد نامی قرن هیجدهم نئوکلاسیسیسم انگلستان، تا چه حد با ادبیات شرق و ادبیات فارسی آشنایی داشته که سبب شده در اثرش راسلاس تا این حد بر عظمت ادبیات فارسی تاکید ورزد؟ دیگر این که این آشنایی و احتمالا تاثیرپذیری از چه طریقی صورت گرفته و سرانجام چگونه این تاثیر به شباهت های ظاهری مذکور انجامیده است؟