سقراط فلسفه را نه چون کنشی آکادمیک،که همچون فعالیتی انسانی دیده و تمرین نمود.در تصور او،فلسفه راجع به مردان و زنان واقعی بود که با انتخاب های اخلاقی و حقیقی میان خوب و بد،یا خیر و شر،دست به گریبان بودند.این لحاظات ایجاب می نمود که قافله سالار فلسفه بسیار فراتر از یک اندیشمند باشد.ناگریز چنین فیلسوفی،نیک مردی می باید بود که جستجوی فضیلت برای او،نه یک ایده انتزاعی،بلکه مشغولیتی عملی پیرامون زندگی روزمره باشد.او باید در رویارویی با انتخاب های اخلاقی،باشهامت بوده و پیامدهای آن را به جان می پذیرفت.به باور سقراط،فلسفه در نهایت،شکلی از دلاوری بود و کسانی که به فلسفه می پرداختند.می بایست انقدر پردل باشند که در راه تفوق خود،هرچیزی،و از جمله جان خود،را فدا نمایند. به نظر می آید که پیام پل جانسون و خوانش جدید او از سقراط این است که زندگی و مشی حکیم آتن،تکرار شدنی است.قابلیت هایی که در وجود سقراط موجود بود و او را به پرسشگری و تحری حقیقت و پایبندی به راستی و عدالت وا می داشت.در همه انسان ها،در همه زمان ها و در همه جا،وجود دارد و در «روزگار ما»نیز می تواند انگیزه و خاستگاهی برای بازگشت به ارزش های اصیل اخلاقی باشد.