اصغر عبدالهی از کارگردانان و فیلمنامه نویسان به نام ایرانی است که این بار هم اثری جدید و متفاوت با نام هاملت در نم نم باران را ارائه کرده است. این اثر که مجموعه ای از چهار داستان کوتاه درباره ی شخصیت های بزرگ تاریخ نمایش است، قصه هایی از افکار و کردار انسان های ایده آلیست و فراموش شده را به خواننده عرضه می کند. داستان انسان هایی که جهان آن ها را به فراموشی سپرده و حالا آن ها، تلاش در به چنگ آوردن جهان و ارتقای زندگی خود دارند. سه اثر دیگر در این مجموعه به جز هاملت در نم نم باران که عنوان کتاب هم از آن گرفته شده، شامل پیراهن گمشده ی هدا گابلر، آبی های غمناک بارون و این جاست آن که اتللو بود، می باشند. از ویژگی های ممتاز این مجموعه این است که عبدالهی خود را در خدمت قصه قرار داده و سعی نمی کند تا با نثر و نوع نگارش خواننده را فریب بدهد. هر خلاقیتی که در داستان به کار رفته، از بطن خود قصه برمی آید و فضای پلیس قصه و غیرقابل اعتماد بودن راوی های داستان از ویژگی های دیگر این اثر است. فضاسازی ها بسیار قوی بوده و پردازش آن به نوعی بر روند قصه گویی چیره شده است. در هر چهار داستان زمینه های مشابهی یافت می شود؛ مثلا تمام قصه ها درباره ی آرتیست های غیرایرانی و اکثرا ارمنی می باشد که در دهه ی بیست شمسی به تهران آمده تا به اجرای تئاتر بپردازند. انسان هایی سرگردان که روح آن ها با این چهار نمایش نامه ی مشهور گره خورده و هر کدام نمایشگر یکی از آن ها می باشند.