”سیلا” نیز همچون سمورهای دیگر، در یکی از قفسهای ساختمانی که در آن نگهداری می شدند، زندگی می کرد. چهار ماه از عمر او می گذشت و نخستین نشانه های پوست زیبایی که قرار بود اولین پوست او باشد بر بدنش ظاهر می شد؛ پوستی که برای پرورش دهندگان آنها بسیار گرانبها بود. سیلا بارها بینی اش را در گوشه شل شده توری قفس فرو کرده بود و هر وقت سرش را عقب می کشید، توری هم به جای اولش برمی گشت. آن شب هم وقتی سیلا طبق معمول بینی اش را به توری فشار داد، یکی دیگر از بستها باز شد و ناگهان کف جعبه کنده شد و سیلا روی زمین افتاد. کتاب، داستان سمور جوانی است که از پرورشگاه سموران رها می شود و پس از فرار از چنگ گربه ای، راه خود را به سوی رودخانه پی می گیرد. خواننده در پی سرنوشت این سمور جوان، با زندگی دیگر سمورها در محیط طبیعی زندگی آنها آشنا می شود.