از زمانی که ژاندارمها شبانه حمله می کنندو”کاس آقا” را با خود می برند، قصه راوی که نوجوانی است شروع می شود. خواننده همراه او از یک طرف با محله و شهر و اطراف محیط زندگی او و مردم آن آشنا می شود، و از طرف دیگر با ذکر وقایع پراکنده ای از تاریخ معاصر و بویژه دوران کوتاه حکومت ملی دکتر مصدق. در این رفت و برگشت بین زمان حال و تاریخ گذشته، مبارزه خانواده ای – به عنوان مشت نمونه خروار- علیه رژیمی ستمگر روایت می شود. زندگی هر یک از این خانواده ها همچون جرقه ای است که شعله مقاومت و آگاهی را فروزانتر می سازد و طلوع صبح صادق را نزدیکتر می کند.