پدربزرگها و مادربزرگها معمولا داستانهای مختلفی برای نوه های خود تعریف می کنند و به بسیاری از پرسشهای آنان درباره زندگی و طبیعت و خدا پاسخ می دهند. بچه ها هم گاه از روز می پرسیدند و گاه از شب. گاهی از زندگی می پرسند و گاهی از مرگ. دراین میان، پرسشهایی که آنان را از زمین فرا می برد و به آسمان پیوند می دهد جایگاه خاصی و نگاه آنهابه خودشان، جهان اطراف و خداوند دارد. پاسخ سنجیده بزرگترها به این پرسشها می تواند در شناخت بچه ها و حتی در سرنوشت آنها نقش اساسی داشته باشد. نویسنده دانای این کتاب، با توجه به همین موضوع، پرسش و پاسخ نوه ای را با پدربزرگش در فضای زنده طبیعت مطرح می سازد و نشان می دهد که در این جهان بزرگ همه چیز سر جای خود قرار دارد.