تحریر اول این داستان را در 1355 نوشتم. چاپ آن همان سال ها امکان ناپذیر بود و این خود شاید توفیقی بود، چرا که بخش برنشستن بر اسب در نسخهء اول خلاصه آمده بود. در تحریرهای بعدی قسمت هایی بر آن افزوده شد و نیز چیزهایی اینجا و آنجا، اما استخوان بندی همان بود که بود. در مورد نثر حرف بسیار است که چه کرده ام یا چه می خواسته ام بکنم. به هر صورت، به صوابدید ناشر قرار بود لغت نامه ای به آن افزوده شود. این را می گذاریم برای چاپ بعدی، بدین امید که یکی از اساتید بر من منت گذارد و خودش بر آن بنگارد همان گونه که بر کتب قدیم، یا اگر حوصله ای پیدا شد چنین کاری خواهم کرد که البته به درازا خواهد کشید و ... "راوی این حکایت ابوالمجد وراق به وصف تصویر ابتدا کرده است، از پس نعمت خدا و رسول و ائمه، آن گاه که گوید: «هر چه رفت بدین دور یا حادث خواهد شد به دور آن که این حدیث بخواند همه سخن از اوست و از خیر و شر و بدو نسبت باید کرد.» و اما وصف آن نقش به ایجاز آورده است، چه مردمان دور را اشارتی بسنده می بود، گو که از خم طره ای می گفت یا نمی گفت، اما راقم این دور پوست باز کرده و به شرح خواهد گفت، چه سکه سخن را هر دوری به نامی می زنند، مصلحت خلق را، که سخن بوالمجد یا بوالفضلی بدان طرز و تکلف، و آن ایجاز و صناعت، و آن همه تلمیحات و ملمعات هیچ عاقلی نخرد."